محل تبلیغات شما



من نمی دونم یک نفر که شعورش در این حد است که فقط برای فضولی یا لذت بردن یا خوردن مثل گاو وارد حریم خصوصی دیگران شود چرا؟

چرا باید ادعای قدرت و دانایی اش شود؟

خدایا لطفا دانش و  علم رو اونقدر گسترش بده که فقط پلیسها بتونند وارد حریم خصوصی مردم بشوند اونم با اجازه قاضی(خودت)

چند وقتی است به خاطر مسئولیتهای زیادی که دارم خسته ام و وقتی خسته و کوفته میخوام موسیقی گوش بدهم یا استراحت کنم یک دفعه یک عقاب بال شکسته یک گاو کثیف که صد تا پشه و مگس وزوزو دنبال خودش راه انداخته یک خر که منتظر لگد زدنه یک کوکومه خلاصه انواع جانورهایی که ادعای انسانیتم دارند نشستند تو خونه

آخه خدایا چرا به اینها حالی نمی کنی که خونه و حریم خصوصی هرکس مربوط به خودش میشود؟

آخه چرا بهشون اجازه میدی مثل گاو بیایند خونه مارو کثیف کنند اونم محض یک کم علف و گل خوردن؟

من که واگذارشون کردم به خدا همون که علمش مافوق علمهاست و میدونه چه موقع حکمشون رو صادر کنه

 

 


مگنولیا،لیلیوم،بائوباب،کاج،انبه از محضر استادان گیاه شناس معذرت می خوام اما وقتی به این کلمات قلمبه سلمبه فکر می کنم و اینکه من قصدم کاشت اونا در یک خاک ضعیف با اقلیم بیابانی بوده به خودم میخندم

اینقدر افسرده و ناامیدم که فقط قلبم و دردی که در اون حس می کنم می تونه این حد نا امیدی رو درک کنه

الان در این لحظه حسرت بیست روز پیش و از دست دادن عشق و علاقه ام رو می خورم

فکر می کردم آدم که اعتماد و عشقش را از دست بدهد دیگر در دنیا چیزی ندارد اما امروز روز بدتریه و من امیدمم از دست دادم.

کاش حداقل 20 روز پیش بود اون وقت تصمیم عجولانه نمی گرفتم و حداقل یک کور سو امیدی برایم بود

البته الان دارم به حکمت و صلاح و مصلحت خدا فکر می کنم

من از اولم باید براساس عقل خودم عمل میکردم از آبان که بایک مشاور واقعی صحبت کردم و مشاوره مفیدی بهم داد فقط حیف که به اون عمل نکردم اگر براساس عقل خودم پیش رفته بودم الان حداقل حداقلش ضرر مادی نکرده بودم .

اما همانطور که در ضرر مالی زمستان 96 شوهر مفت خور و راحت طلبم را شناختم

الانم آدمهای دور و برم را شناختم از اونایی که ادعای حسن نیتشون میشه و رو هوا حرف میزنند  و به افتادن دیگران فکر نمی کنند تا اون بد ذاتهایی که منتظرند آدم بیفته هر هر بخندند تا مرهم درد کوچیکی  و کمبودهای اونها بشه

الان به امید خدا تصمیم گرفتم نقطه ضعفم را به نقطه قوت تبدیل کنم  و همین امیدوارم کرده بعدش باید دوباره پناه ببرم به دوستان درختی(کتابها) .و البته کار کردن برای  غلبه به یک نقطه ضعف دیگه .

اگر خری گاوی گوسفندی داره اینجاها می چرد باید بداند که من نقاط قوت زیادی دارم و همینکه اینقدر دشمن و بدخواه و حسود کهنه دارم سندی است بر این مدعا که من چیزها و نقاط قوتی دارم که اونها ندارند و حسادتشون برا اینه

و نقاط قوت خودم را هم تقویت کنم و بر روی آنها کار کنم

اولین نقطه قوت و استعداد من زبان است

حسودها برید بمیرید از حسادت

بهرجهت امشب حتما من درست نمی خوابم ولی نتیجه بخش است

من تا عمل به حرهایم اینجا چیزی نمی نویسم

 

 


همیشه میگم این آخرین باریه که به یک نفر اعتماد می کنم و دوباره با چشم بسته اعتماد می کنم و نتیجه اش هزینه های زمان و کم گذاشتن از فرزندان و ناامیدی و ملامت کردن خودم هست

دفعه اول مجبور بودم به شوهرم اعتماد کنم هرچند حسم می گفت این اعتماد اشتباهه ولی چاره ای نداشتم و نتیجه اش یخ و ظلمات و

دفعه دوم هم از سر ناچاری اعتماد کردم و ایندفعه هم عقلم هم حسم می گفت اشتباهه و ولی از سر بدبختی خواستم لطف کنم به مادرمرده ها و با سر رفتم ته پرتگاه و یک سالی در کما بودم

دفعه سوم یک حس امیدوارانه همراه با ترس باعث شد اعتماد کنم ایندفعه هم عقلم میگفت درسته هم حسم اما ایندفعه جز خستگی روحی خداروشکر لطمه ای ندیدم اما

نتیجه اینکه در هر حالتی که فکرش را بکنید اعتماد کردن به دیگران کار غلط و اشتباهی است چون دیگران به اندازه خودت عقل و هوش و احساس مسئولیت به خودت ندارند رو هوا یک چیزی می پرونند حالا اگه اعتماد کردی و اونو گرفتی اونا کاری ندارند بمیری ؟زنده بمونی ؟بچه هات چی میشند؟زندگیت چی میشند؟کارت چی میشه؟روح و روانت؟چون او راجع به خودش با احتیاط تصمیم می گیرد ولی راجع به تو ؟؟؟!!!رو هوا

بگذریم از افسردگی وقته بمیرم لعنت به من که

 


تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

یاران گمنام